متن آهنگ شروین موسی و مصطفی خالقی قدر تو
مکن کاری که بر پا سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو
?
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تورو از نامه خواندن ننگت آیو
?
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
?
اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
?
دلا غافل ز صبحانی چه حاصل مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
?
بود قدر تو افزون از ملایک تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
?
وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ به بالینم نهند خشت و گل و سنگ
?
نه پای آنگه بگریزم زندگی ز ماران نه دست آنکه با موران کنم جنگ
?
?
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
?
اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
?
دلا غافل ز صبحانی چه حاصل مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
?
بود قدر تو افزون از ملایک تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
?
وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ به بالینم نهند خشت و گل و سنگ
?
نه پای آنگه بگریزم زندگی ز ماران نه دست آنکه با موران کنم جنگ
?
?